به گزارش مشرق، رابطه بابك زنجاني با اصغر فرهادي با گراني تدبيري دلار با بيبيسي فارسي با ظريف با امريكا با انتخابات رياست جمهوري ايران با سكه با برنج 16 هزارتوماني و رابطه همه اينها با گورخوابي واضح است يا تاريك؟! به نظر من اينها همه يك رابطه مستقيم و خطي دارند، يعني هركدام كه به صحنه بيايد، بقيه هم رديف ميشوند.
يعني اگر دلار از 3هزار و 800 تومان دوره تحريمها به 4هزار و 200 تومان پسابرجام و پساتحريم برسد، ناگهان معاون رئيسجمهور حرف از بابك زنجاني ميزند و اگر ظريف از پشيماني اعتماد به قول كري در امضا نكردن تحريمهاي ISA بگويد، ناگهان رئيسجمهور با گورخوابها احساساتي ميشود و اصغر فرهادي به ميدان ميآيد و بيبيسي فارسي خودش براي گزارشهاي گورخوابي فيلم ميسازد، اما تلخي روزگار، مدعي شدن دولت درقضيه «گورخوابي» و كارتنخوابي است،يعني دولت يازدهم آنقدر روشنفكر است كه مثل يك تحصيلكرده با ادب از پديده گورخوابي متأثر ميشود و ابراز احساسات ميكند و نامه يك هنرمند را يادآوري ميكند و اشك ميريزد اما «كار» نميكند و فراموش ميكند كه رئيس مملكت است و بايد درباره گورخوابي و فقر و فلاكت، پاسخگو باشد، نه مدعي.
دولت صدها نامه دريافت ميكند، درباره زمينگير شدن كارخانهها، درباره چرايي واردات تراكتور و خريد كشتي، درباره روند مذاكرات هستهاي، درباره وضع آب و خاك و هوا. اين نامهها را نخبگان و اساتيد دانشگاه به دولت مينويسند.
تازه دولت يازدهم اهل نامه گرفتن نيست وگرنه مردم در دولت قبلي نشان دادند كه بسيار اهل نامه دادن هستند، اما دولت هيچ نامهاي را يادآوري نميكند. دولت پشت تريبون قرار نميگيرد و نميگويد: «امروز نامهاي از 400 استاد دانشگاه شريف به دستم رسيد درباره تأسف از واردات تراكتور كه آن را براي مهندسان صنعتي كمرشكن ميدانستند.» دولت حقوق 57 ميليوني يك مدير را «درست و قانوني» و صاحب حقوق را «ذخيره انقلاب» ميداند اما به مردم توضيح نميدهد كه چگونه ميتواند هم از حقوقهاي نجومي راضي و هم از گور خوابي ناراضي باشد؟!
دولت صدها نامه دريافت ميكند، درباره زمينگير شدن كارخانهها، درباره چرايي واردات تراكتور و خريد كشتي، درباره روند مذاكرات هستهاي، درباره وضع آب و خاك و هوا. اين نامهها را نخبگان و اساتيد دانشگاه به دولت مينويسند.
تازه دولت يازدهم اهل نامه گرفتن نيست وگرنه مردم در دولت قبلي نشان دادند كه بسيار اهل نامه دادن هستند، اما دولت هيچ نامهاي را يادآوري نميكند. دولت پشت تريبون قرار نميگيرد و نميگويد: «امروز نامهاي از 400 استاد دانشگاه شريف به دستم رسيد درباره تأسف از واردات تراكتور كه آن را براي مهندسان صنعتي كمرشكن ميدانستند.» دولت حقوق 57 ميليوني يك مدير را «درست و قانوني» و صاحب حقوق را «ذخيره انقلاب» ميداند اما به مردم توضيح نميدهد كه چگونه ميتواند هم از حقوقهاي نجومي راضي و هم از گور خوابي ناراضي باشد؟!
دولت به يك پرسش ساده پاسخ بگويد؛ چگونه زير بار معرفي مديران نجومي به دستگاه قضا نميرود و سخنگو و وزيران مربوطه اين حقوقها را «قانوني» و «صحيح» و «از شير مادر حلالتر» و محدود به چهار نفر ميدانند و به آن راضي و خشنودند اما در همين حال ازكارتنخوابي ناراضياند؟! اين مثل راضي بودن به استعمار و ناراضي بودن از استعمارزدگي است!
گورخوابها روان مردم را پريشان كردهاند و هيچ كس نبايد خودش را در بخشي از تقصير اين گناه، شريك نداند اما پنهان شدن پشت گورخوابها، تقصير و گناه بزرگتري است، آن هم در كشوري كه 11 ميليون حاشيهنشين دارد. دولت چرا پشت تريبون نميگويد: «امروز از خواب بيدار شدم و به ياد 11 ميليون حاشيهنشين و صدها هزار متكدي و 12 ميليون جوان ازدواجنكرده افتادم. همه چيز شنيده بوديم اما اين همه بيكار و حاشيهنشين و اين همه گرفتاري در ازدواج نشنيده بوديم.»
اجازه بدهيد يك بار ديگر داستان گورخوابي را مرور كنيم. عدهاي در قبرستان نصيرآباد شهريار، شبها را از فرط سرما در گورهاي آماده ميخوابند. آنها معتادند و شايد از سوي خانوادههاي خود طرد شده باشند. به هر حال هم نظام جمهوري اسلامي و هم دولت بايد خود را مسئول اين پديده بدانند. ولي ما پس از دهها سال مواجهه با معتادان متجاهر، هنوز تصميم نگرفتهايم كه آنها را مجرم بدانيم يا بيمار. هنوز ـ و دقيقاً همين حالا ـ با قوه قضائيه بر سر اعدام ابر قاچاقچيان مواد مخدر نزاع داريم كه اين كار انساني نيست! فيلمسازان ما درباره مواد مخدر فيلم نميسازند چون نميتوانند هنرپيشههاي خود را گريم مخاطبپسند كنند. حقوقدانان ما در اين باره ساكت شدهاند. هيچكس نميگويد چگونه ميشود هم اعدام يك قاچاقچي با 20 تن مواد انساني نباشد و هم گورخوابي صدها نفر معتاد مصرفكننده آن محموله قاچاق، انساني نباشد؟!
اين پديده گورخوابي در يك روزنامه منعكس ميشود ـ شكر خدا هنوز روزنامهها زندهاند و تأثيرگذار! ـ ناگهان رئيسجمهور باخبر ميشود! يعني اگر اين پديدهها در رسانهها منعکس نميشد، رئيسجمهور هم مطلع نميشود و چيزي که ما درباره آن ندانيم پس اصلاً چيز بدي نيست! سپس ناگهان بيبيسي فارسي كه چهل سال پس از انقلاب نسبت به «يك دولت نظام جمهوري اسلامي» هم دلسوز است، هم حساس و هم پيگير و دغدغهمند، در گزارشهاي گورخوابي غرق ميشود، ناگهان يك هنرمند نامه مينويسد و ناگهانهاي ديگر! اما ناگهانتر از همه «مدعي شدن دولت» است!
دولت روشنفكر با فيلمساز روشنفكر با رسانه روشنفكر و با جريان روشنفكري، همسو ميشود و در اين همسويي رسالت و مسئوليت اجرايي، اجتماعي و هنري خود را فراموش ميكنند و طلبكارانه حرف ميزنند! طلبكار از چه كسي؟ لابد مردم!
رئيسجمهور يك هفته پس از اعتراف وزير خارجهاش به اشتباه در اعتماد به قول كري درباره تحريمهاي ISA و يك هفته پس از اوجگيري دلار از 3600 به 4200 تومان، حرفي دراين باره ندارد، چرا چون سوژه به دستش رسيده است: گورخوابها. او از گورخوابها ميگويد و از بابك زنجاني كه اين مواقع ميآورندش وسط! و نيز با ذكر نامه يك فيلمساز صاحب جوايز اروپايي، سخنان پراحساس روشنفكرانه ميزند. اين داستان گورخوابي را مقايسه كنيد با داستاني كه يك دولت تصميم بگيرد فاصله طبقاتي را كم كند. عزم براي ريشهكني فقر، كاري از جنس اقدام و عمل ميخواهد و ابراز احساسات براي گورخوابها فقط به تريبونهاي پرشور و شر نياز دارد.
اي کاش پشت تريبون ها ميگفتيد که گورخوابان يکشبه گورخواب نشدند، وقتي گورخواب شدند که گفتيم« براي رسيدن به توسعه بايد عدهاي زير چرخهاي آن له شوند.» شما خودتان گورخوابي را پيشبيني کرده بوديد و حالا از آن تعجب ميکنيد؟!
منبع : روزنامه جوان